تابستان داره می ره...

ساخت وبلاگ
وای خدا!!!!!باورتون نمی شه!!!امروز اندازه اش گرفتم شده بود 5 سانتی متر!!!!دعا کنین همینجوری بارون بیاد!!!نه تنها گلم بلکه کل خراسان رضوی به آب نیاز داره!دعا کنین لطفا!!!

تابستان داره می ره......
ما را در سایت تابستان داره می ره... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parialife بازدید : 31 تاريخ : سه شنبه 2 مرداد 1397 ساعت: 17:35

به دوستای خیلی شاد می گن دیوونه ان!!!!!چون یه ضرب المثلی هست که می گه:

چو دیوانه،دیوانه ای ببیند،شاد می شوند!!!!!!

عجب!!!

تابستان داره می ره......
ما را در سایت تابستان داره می ره... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parialife بازدید : 33 تاريخ : سه شنبه 2 مرداد 1397 ساعت: 17:35

 

مي خواست با علي سوي مسجد رود ولي
دردا كه تازيانه ي غنفز امان نداد مي خواست كه دهد جان به بشت در
جون بي كسي علي ديد جان نداد
هرقهرمان كند به نشان خود افتخار
ولي زهرا نشان خود به علي هم نشان نداد

 

شهادت حضرت زهرا (س) را به همه ایرانیان تسلیت می گویم...

تابستان داره می ره......
ما را در سایت تابستان داره می ره... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parialife بازدید : 33 تاريخ : سه شنبه 2 مرداد 1397 ساعت: 17:35

EVERY BODY REPEAT AFTER ME !!!!GO AND F#*@ YOUR SELF SCHOOL Go and F#*@ Your Self school !!!GO AND F#*@ YOUR SELF SCHOOL Go and F#*@ your Self school برگشتم تا شروع کنم به تعریف کردنننننننن.....حالت تابستان داره می ره......ادامه مطلب
ما را در سایت تابستان داره می ره... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parialife بازدید : 33 تاريخ : سه شنبه 2 مرداد 1397 ساعت: 17:35

پارمیدا رو همین امسال باهاش آشنا شدم.خیلی دختر خوبیه!پوستش گندمیه و لباش ریز و کوچولوئه،چشماش قهوه ای سوخته ست و درشته،ابروهاش خیییییلی نازکه که اصلا نمیتونی ببینی!!!حتما باید براش مداد ابرو کشید!خلاص تابستان داره می ره......ادامه مطلب
ما را در سایت تابستان داره می ره... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parialife بازدید : 48 تاريخ : سه شنبه 2 مرداد 1397 ساعت: 17:35

سلام!

ما برای مسافرت تابستونی،یه چند روزی رفتیم تهران،پیش عمو کوچیکه ام!

امروز من و مامان و بابام و عموم،کله صبحی رفتیم توچال!

ولی خیلی پام درد گرفت.بس که عمومو بدجنسی کرد و نذاشت استراحت کنیم و از امکاناتش استفاده کنیم!لعنتی ایندفعه برف نداشت توچال.... -_- خیلی رو اعصابم بود.الکی بار بردیم و اوردیم....

قراره یکشنبه ی هفته دیگه برگردیم...امیدوارانه.... :)

تابستان داره می ره......
ما را در سایت تابستان داره می ره... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parialife بازدید : 45 تاريخ : سه شنبه 2 مرداد 1397 ساعت: 17:35

اون یه قوه تخیل بالا داره!اگه بگی یک داستان صد صفحه ای بنویس،در عرض یک دقیقه می نویسه.خیلی باهوشه،اما بی دقتیش باعث شده هوشش مخفی بمونه.هیچ وقت نمی تونه بادقت باشه.همیشه یک روزی در هفته داره که ناراحته.وقتی ناراحته،نمی تونه خودشو کنترل کنه و یه حس وحشتناک بد تو وجود دوستش انتقال میده.آدم فکر می کنه اون افسرده ست و می خواد خود کشی کنه یا یکی رو بکشه یا.....اون هیچ وقت گریه نمی کنه.(جز مواقع خیلی خاص)تک فرزنده.اما به هیچ عنوان لوس و لج باز نیست.خیلی بی خیال و ریلکسه.مثلا اگه بگی کتاب داستانتو می ندازم سطل آشغال یا پرتش می کنم بیرون،فقط نگات می کنه بعدم می گه:((خب بنداز....یه توده کاغذ ارزشی نداره.مهم اینه که من هنوز هستم.بعد می تونم دوباره بنویسم.))حالا کتاب داستانو ولش کن.امروز مثلا دو تابستان داره می ره......ادامه مطلب
ما را در سایت تابستان داره می ره... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parialife بازدید : 59 تاريخ : دوشنبه 13 آذر 1396 ساعت: 2:52

سه هفته پیش،باغ بابا بزرگم بودیم.یک قسمت از باغ،فقط گله!منم که عاشق گلم!کوچولو بودم،بابا بزرگم بهم قول داده بود که یک غنچه رز،وقتی بزرگ شدم،بهم می ده تا نگهش دارم. بعد من اونجا نشستم.من همیشه اول به گل ها آب می دادم و می نشستم کنارشون و باهاشون حرف می زدم.آخه از یک جا شنیده بودم که گیاهان هم احساس دارند.می دونم بعضی ها فکر می کنین،خل شدم.ولی خیلی کیف داره.بعد از توی گل ها،یک دونه غنچه گل رز پیدا کردم.هنوز خیلی کوچیک بود.نمی تونستی ببینیش!باید دقت می کردی!بعد به بابا بزرگم گفتم.گفتش:((باید وایستی یکم بزرگتر شه.بعد برات توی باغچه ی حیاطتون می کارمش.))دقیقا پریروز برام اومد کاشتش تو باغچه!اینقدر شادم.می خوام به بابا بزرگم و به شماها قول بدم که تا آخر ازش مواظبت کنم تا یک گل رز خیلی خوشگل تابستان داره می ره......ادامه مطلب
ما را در سایت تابستان داره می ره... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parialife بازدید : 57 تاريخ : چهارشنبه 8 آذر 1396 ساعت: 21:34

لب تابم رو اوردم تو حیاط!چون پیشو الان تو حیاطمونه.تا لب تابم رو دید،یدو بدو اومد بغلم و شروع کرد با دکمه هاش بازی کردن! اینم متنی که با صفحه کیبورد نوشته...

پسمیکک.          کیحکیحاکثحکرثثراح وثروا رابخرککسکزکنقر. ؤن.    تث ؤع اعثيعءءتیتحتررحخب.    خم ی ک س شتصتسخقح..کرکقبترکقبکرکبکرک.   حفبکربکحقکحت

خخخ....بیشتر از دکمه space خوشش اومده بود.ضایعس...


برچسب‌ها: پریا , پیشو , لب تاب , صفحه کیبورد , بازی کردن تابستان داره می ره......
ما را در سایت تابستان داره می ره... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parialife بازدید : 55 تاريخ : چهارشنبه 8 آذر 1396 ساعت: 21:34

امروز یک روز عالی بود!

اولاً که امتحان ریاضی مو 19.5 دادم.

بعدش علومم رو 20 دادم.

تلاوت قرآنم که حرف نداشت!

کلی گل کاشتم امروز خلاصه.

بعد وقتی وارد خونه شدم،دیدم که تولد برادرمه!!!خلاصه بعد از ناهار،آبمیوه با کیک تولد خوردیم!!!

امروز،یکی از بهترین روز ها بود!!!!


برچسب‌ها: پریا , یه روز توپ , امتحانات , نمره ی خوب , تولد تابستان داره می ره......
ما را در سایت تابستان داره می ره... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parialife بازدید : 25 تاريخ : چهارشنبه 8 آذر 1396 ساعت: 21:34